یکم) خاستگاه پرسش از نسبت علم و دین
این دغدغه شاید پس از آن پدید آمد که تبیین نسبت«علم و دین» و از آن منحصرتر تبیین نسبت «اسلام و علم» مسئله برخی از محافل فکری ایران و مسلمانان شده بود.نگارنده در آراء و اندیشههای پیشینیان، تلاش برای نسبت دین و علم را ندیده است؛ چرا که بهنظر نمیرسد آنان پیشتر با پرسشی در باب نسبت این دو مواجه شده باشند.
این نه از آن روست که در عالم اسلام کسی درباره علم سخن نمیگفت یا میگفت، بلکه بهنظر میرسد هیچگاه تبیین نسبت علم و دین، «مسئله» اندیشمندان مسلمان نشده بود. عالمان و اندیشمندان عالم اسلامی، همواره بر ضرورت علمآموزی و دانشاندوزی بر مبنای آموزهها و تکالیف آیین اسلام و نیز سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(س) و صحابه ایشان، اصرار میورزیدند، اما هیچگاه با پرسشی یا شبهههایی درخصوص نسبت اسلام و علم مواجهه نبودند تا در تکاپوی پاسخی برای رفع این شبهه برآیند. آنان با چنین فرضی مواجه نبودند که راه اسلام ومسیر علم گرفتار اختلاف یا حتی تناقض با یکدیگرند و میبایست برای نفی آن اثبات همزیستی اسلام با علم یا علم و اسلام تکاپویی داشته باشند.
ستیزهجویی کلیسا با علم-آن هم معنای خاصی از علم و در دورهای خاص از تاریخ کلیسا-موجب شد، تا تبیین نسبت دین(مسیحیت) و علم (آن هم علم تجربی؛ مشاهدهپذیر) به مسئله اندیشمندان مسیحی و نظریه پردازان عصر رنسانس(دوم) و غرب مدرن تبدیل شود و عدهای با پرسشی در باب نسبت این دو مواجه باشند و درصدد نفی و اثبات نسبت این دو برآیند.
در عالم اسلام، تبیین نسبت دین(اسلام) و علم(تجربی) ابتدا از سوی روشنفکرانی که نگاهی به مدرنیته داشتند یا اندیشمندانی که با امواج فکری مدرنیته مواجه بودند و در معرض چنین پرسشی قرار گرفته بودند صورت پذیرفت. از همین رو، هنوز هم در میان عالمانی که در معرض چنین پرسشی قرار نگرفتهاند پاسخی در این خصوص در دست نداریم.
به همین دلیل است که میبینیم دغدغه پاسخگویی درباره نسبت علم و دین، در آرای سر احمدخان، سیدجمال اسدآبادی، مرحوم شریعتی، استاد شهید مطهری و سیدقطب یا در حلقه نحلههای لیبرال دمکراتهای مسلمان و سوسیال دمکراتهای مسلمان و...محمل بحث و گفتوگواست.
دوم)ما و این پرسشها
اکنون با پذیرش این فرض که پرسش از نسبت علم و دین و در مرحلهای پیشتر، پرسش از چیستی علم دینی، پرسشی جدید است و محصول تضارب افکار ما و مدرنیت ؛مسئولیت ما در قبال آن چیست؟ آیا در برابر این پرسشها، بدین بهانه که حاصل نگاه جدید بشر غربی به هستی و علم و دین است، باید سکوت کنیم؟ بدیهی است که بیاعتنایی در برابر پرسش، پاک کردن صورت مسئله است.
مسلمان بر این باور است که دینش با علم و تکاپوی علمی نسبت دارد. دین ورزی منهای تدبر و تفکر و دانش و کوشش علمی، در معرض تهدید خواهد بود. در این باره اندیشمندان معاصر از جمله استاد شهید مطهری، استاد محمدرضاحکیمی، دکتر مهدی گلشنی و...در آثار خود به تفصیل سخن گفتهاند.
سوم)علم مفید
درباره چیستی و محدوده علوم اسلامی نیز در آثار ایشان مباحث مفیدی مطرح شده است. به باور استاد شهید مطهری که کمابیش در آثار دیگر نیز مشابه این باور را مییابیم، علم دینی و به ویژه علم اسلامی هر علمی است که برای انسان مسلمان مفید فایده است. علم لاینفع علم دینی نیست اما در برابر آن علمی که به واقع در خدمت بشر است و آدمی را هدایت میکند یا باری از دوش او بر میدارد و دردی از بشر را درمان میکند علم دینی است.
این تعریف، اکنون پذیرفتهشدهترین تعریف از علم اسلامی و دینی است و بر این اساس از فقه و کلام تا طب و فیزیک در دامنه علوم اسلامی قرار دارند. این گونه نیست که علمی اگر نگاهش به آسمان و ساحت لاهوتی میدان تکاپو در آن بود علم اسلامی باشد و اگر علمی نظر بر ناسوت و زمین داشت دینی نباشد. معیار سنجش مفید بودن علم برای زیست آدمی است؛ زیستی که در فضایی معنایی-روحانی و در میدانی دنیوی سامان مییابد.
چهارم)در حاشیه
آیا باید به این تعریف غایتمدارانه اکتفا کنیم؟ گمان میکنم این تعریف نمیتواند کامل باشد؛ چرا که بسیار جامع است و در عین حال مانع نیست؛ به بیان دیگر تنها نمیتوان هدفمندی علم و معطوف بودن آن به فایدهمندی را معیار دینی بودن آن دانست. هیچ الزامی نداریم به این تعریف بسنده کنیم. چه بسا علمی معطوف به مفید بودن باشد، عالم هم به تولید آن بهدلیل همین فریباییاش مشغول شود ولی با همه دلفریبی، محصولی پسند دین و حتی عالم دینداری که آن را پدید آورده است به دست ندهد. چه بسا از آن فایدهای هم برای بشر حاصل نشود.
میتوان در کنار فایدهمندی و غایتمداری معطوف به نفع آدمی «روش» را هم لحاظ کرد. اگر روش هم با اقتضای تولید علم دینی و اسلامی متناسب باشد، شاید حاصل تکاپوی علمی، مفید فایدهتر هم باشد.
در حاشیه تولید علم چند نکته را میتوان منظور کرد؛ هدف، موضوع، روش و شخصیت عالم. در توصیفی که پیشتر از علم دینی شده است، 2 محور نخست دیده میشود؛ یعنی ناظر بر هدف از تولید علم و موضع آن(هر علمی که دردی از آدمی را دوا کند) هست، اما آیا عالمی که به تولید علمی میپردازد نقشی در ماهیت علمی که تولید میکند ندارد؟ نمیخواهیم دایره تعریف را آن قدر تنگ کنیم که دست خود را از محصول تولید شده دیگران کوتاه کنیم؛ اما محصول یک عالم مومن و موحد و ساز وکاری که برای تولید آن طی کرده است ثمره او را گواراتر خواهد کرد.
از آن گذشته ابواب برخی علوم تنها به دست موحدان و متقیان گشوده میشود؛ چنانکه درباب گشایش ابواب علوم در زمانه حضور حضرت ولی عصر(عج) روایات بسیاری در دست است. چه بسا موحد و متقی اگر همزمان با غیرموحد دست به کار علمی بزند سریعتر به نتیجه برسد.
آیا خداوند متعال نفرمودهاند؛ «من یتقالله یجعل له مخرجا»( سوره طلاق، آیه 2)) یا« ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا» (انفال-29) یا «من یتقالله یجعل له فرقانا»
از آن گذشته آیا یک مومن مسلمان از هر روشی برای تولید علمی میتواند بهرهجوید؟ هیچ اصراری نداریم بگوییم روش تولید علمی مومن و مشرک در همه ابواب علمی مغایر و متضاد است اما هیچ اصراری هم نداشته باشیم بگوییم روش علمی مومن و مشرک یکسان باشد.
نسبت روش علمی مومن و مشرک میتواند عموم و خصوص من وجه باشد؛ مومن با معیارهای خویش از روشهایی که مشرک برای تولید علمی بهره میجوید روشهایی را گزینش میکند و به کار میبندد و تنها به انتخاب از روشهای مشرک هم اکتفا نمیکند. او نه تنها به اقتضای موضوع- هدف بلکه به اقتضای مسلمانی خویش روشهای موجود و روشهایی را که میتواند ابداع کند میسنجد و به کار میبندد.